دست هادست هایم را می اندازم دور گردنمو موهایم را می کشم در خیاباندست اندازها ماشین ها را زیر می گیرندماشین ها آدم راحتی ابر حوصله ای ندارد ادامه مطلب,پایتخت»بهار ...ادامه مطلب
تصدق جقهی همایونی گردم، حسبالامر حضرتعالی در فقرهی تحقیق در خصوص قتل فرزند خاصه و مقرب دربار که به غایت بی سر و صدا و تنها به معاونت یکی از چاکران شما در نظمیه و با نظارت شخص حقیر به عنوان سرپرست نظمیه انجام پذیرفت، به استحضار میرساند که این دوسیه مشتمل بر جزئیاتی شنیع و به دور از شان جلال همایونی است و همان به که مسکوت ماند. بنابر امر وظیفه، چند خطی برای شرح پیشرفت تحقیقات معروض میدارد,ذوالقدری ...ادامه مطلب
رویا مرا به جایی نمیرساند ! مرا برای باختن آفریدهاند. یکی در مغز من است که میگوید بباز ! تا میتوانی خراب کن. با هیچکس نساز ! تو را برای تاختن آفریدهاند! خالی شو که سبکتر بال بزنی. نباید به این زودی جا بزنی. تو را آفریدهاند که جا باز کنی. این جاده نامش جادهست چون پیشتر یکی را به جایی رساند که جای اوست نه تو! جاده پیشتر به یکی جا داده حالا اشغال شده باید آشغال باشی که حوالی آن هنوز بال با,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
علی عبدالرضایی: اوایل بین ما نفوذی فرستادند، ترتیب اثر ندادم و سعی کردم از مزدور نیز مخاطب ادبی بسازم اما باز شعور نکردند و به خرابکاری در کالج ادامه دادند. سپس ناگزیر شدم فیلتری بگذارم تا هر کسی وارد گروههای تخصصی نشود، ولی بعد رفتند سراغ برخی از ادمینهای فعال و تهدیدشان کردند تا ناچار به همکاری با جاسوسخانهها شوند. تاکنون بیش از هفتصد نفر ادمین کالجها شدهاند، آثار بیش از سه هزار شاعر و نو, ...ادامه مطلب
آنکه شغل شعر را انتقال معنا میداند نه درکی از شعر دارد، نه در معنا پی شعور میگردد، در واقع دنبال معنای تازهی معنا نیست. معنای شعر را نمیشود جز در شکل شعر جست، در واقع آنهایی که شعر را معنا میکنند آن را از ریخت میاندازند، تنها در ریخت شعر است که شعور خودش را آشکار میکند. در واقع اساتید ادبیات دانشگاهها در مواجهه با شعر، رل بوکسوری را ایفا میکنند که به جان زیبارویی افتاده و آن را ا,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
کالجی ها را نمی شود با هیچ فنی از صحنه خارج کرد! پرده برداری از شیطان ادیان در « لیلاو»تازه ترین مجموعه شعر علی عبدالرضایی با عنوان «لیلاو » دقایقی پیش در نشر کالج منتشر شد . دانلود: مجموعه شعر لیلاو ,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
قریبِ چهار دههست که بیلیون بیلیون خرج مىشود علیه سیاوش تا حسین حسابى جا بیافتد. چهار دهه تخریب تاریخ و اسطوره و فرهنگ ایرانى موجب شده ناخودآگاهِ جمعىِ ایرانیان جدالى منفى را آغاز کرده، پیشِ مزارِ کورش در نوروزِ گذشته خود را بزرگ بدارد. مردم دوباره کاوهاند، باز بابک خرمدین و کمان دست آرش دادهاند تا که خود را از زیر سیطرهى استعمار فرهنگى عربى و اینهمه حقارتِ حاضر خارج کنند. در چنین,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از تب که نیمهشبان در التهاب قطرهای آب بر شیر آبی بچسبد!تو را دوست دارم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
افتادهام در عمیق و دست به دامن نمیبرد شب اگر رشد کند در رحمم تاریک ویار مقنى چاهی میشود بیآب میکند تا یوسفی در من رشد لگدهاش پرت کند حواس بی آنکه بربخورد به کسی چیزی حتی به زمین که قیم تنهاییست ادامه مطلب,«گود»,هاشمی ...ادامه مطلب
وقتی تلفن چند دقیقه مانده به نصف شب، زنگ زد، جانکو داشت تلویزیون تماشا می کرد. کی ساکه گوشه اتاق نشسته بود. هدفون بر گوش و با چشمانی نیمه باز. همینطور که انگشتان کشیده اش روی سیم های گیتار برقی می رقصید، سرش را به عقب و جلو تاب می داد. داشت قطعه ای را تمرین می کرد که ریتم تندی داشت و ابداً صدای زنگ تلفن را نمی شنید. جانکو گوشی را برداشت.- بیدارت کردم؟ میاکه بود با لهجه آشنا و نامفهوم اوزاکا. جانکو جواب داد: ادامه مطلب,داستان,«وقتی,خاموش,هاروکی,موراکامی ...ادامه مطلب
"زمان در ضدّ رمان"عنوان مقالهایست از “علی عبدالرضایی” که به تازگی در بخش “نظریات ادبیاتی-عملیاتی” مجلهی “فایل شعر یازدهم” منتشر شده است. پیشتر سخنرانی مفصلی درباره زمان در ادبیات نومدرنیستی داشتم و آنجا با توجه به تئوری برگسون، بهطور ریشهای دربارهی مسالهی زمان در شعر و داستان حرف زدم. امروز اما میخواهم به بحثی تجربی دربارهی انواع زمانها در داستان و بهویژه در ضد رمان بپردازم. معمولن و,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
روی طرحی از یک داستان جدید فکر میکردم که سر و صدایی از بیرون خانه، صبرم را برید. شلوغ که باشد خروجی مغزم به صفر میرسد و راحت کنج سرم لم میدهد و با فکرهام سکس میکند. از آغوش مادرش رها شده و دیگر خدا نبود. مدتی پی آدم گشت تا به او آشنایی بدهد، اما همه آدم بودند و کسی آدم نبود. هوای آسمان را کرده و دلش میخواست، دوباره از پستانهای آسمان شیر بخورد. تمام بازیهایی که کرده بود، ادامه مطلب,داستانک,بیرون,آغوش,آسمان,هامون,حسینی ...ادامه مطلب
افتادهام در عمیق و دست به دامن نمیبرد شب اگر رشد کند در رحمم تاریک ویار مقنى چاهیست بیآب میکند تا یوسفی در من رشد ادامه مطلب,ساریا,ابرا ...ادامه مطلب
چشم چمدان من است چه مى داند که تو را میبرد بى آنکه رفته باشى بی آنکه مجال کنم ادامه مطلب,چماق,اسماعیل ...ادامه مطلب
تیر میکشملای پلکیکه خالی نمیکند خشاب اگر این سد خراباندازهام نمیشود شهر ادامه مطلب,گریز,ساریا,ابرا ...ادامه مطلب