سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"

متن مرتبط با «قدم پیش بگذار شعری از برشت» در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" نوشته شده است

ازدواج تو لازم بود _ علی عبدالرضایی

  •  رویا مرا به جایی نمی‌رساند ! مرا برای باختن آفریده‌اند. یکی در مغز من است که می‌گوید بباز ! تا می‌توانی خراب کن. با هیچ‌کس نساز ! تو را برای تاختن آفریده‌اند! خالی شو که سبک‌تر بال بزنی. نباید به این زودی جا بزنی. تو را آفریده‌اند که جا باز کنی. این جاده نامش جاده‌ست چون پیشتر یکی را به جایی رساند که جای اوست نه تو! جاده پیشتر به یکی جا داده حالا اشغال شده باید آشغال باشی که حوالی آن هنوز بال با,عبدالرضایی ...ادامه مطلب

  • متنی از کتاب دیل گپ _ علی عبدالرضایی

  • قریبِ چهار دهه­‌ست که بیلیون بیلیون خرج مى­‌شود علیه سیاوش تا حسین حسابى جا بی‌­افتد. چهار دهه تخریب تاریخ و اسطوره و فرهنگ ایرانى موجب شده ناخودآگاهِ جمعىِ ایرانیان جدالى منفى را آغاز کرده، پیشِ مزارِ کورش در نوروزِ گذشته خود را بزرگ بدارد. مردم دوباره کاوه‌­اند، باز بابک خرمدین و کمان دست آرش داده­‌اند تا که خود را از زیر سیطره­‌ى استعمار فرهنگى عربى و این­‌همه حقارتِ حاضر خارج کنند. در چنین,عبدالرضایی ...ادامه مطلب

  • شعری از ناظم حکمت

  • تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از تب که نیمه‌شبان در التهاب قطره‌ای آب بر شیر آبی بچسبد!تو را دوست دارم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • داستانک " بیرون از آغوش آسمان" _ هامون حسینی

  • روی طرحی از یک داستان جدید فکر می‌کردم که سر و صدایی از بیرون خانه، صبرم را برید. شلوغ که باشد خروجی مغزم به صفر می‌رسد و راحت کنج سرم لم می‌د‌هد و با فکرهام سکس می‌کند. از آغوش مادرش رها شده و دیگر خدا نبود. مدتی پی آدم گشت تا به او آشنایی بدهد، اما همه آدم بودند و کسی آدم نبود. هوای آسمان را کرده و دلش می‌خواست، دوباره از پستان‌های آسمان شیر بخورد. تمام بازی‌هایی که کرده بود، ادامه مطلب,داستانک,بیرون,آغوش,آسمان,هامون,حسینی ...ادامه مطلب

  • نقد شعری از«ساریا ابرا» _علی عبدالرضایی

  • وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضاییکالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود,شعری,از«ساریا,ابرا»,عبدالرضایی ...ادامه مطلب

  • شعری از سعید بنایی

  • مرزهاى جهان‌اند بیست و سی سر …  باز اگر بمیرد پادگان یک اعظم از پدر نمى‌روید ممد چه می‌گوید که گردش گوینده در رادیو توی حیاط پادگان بى اعتبارىِ دشنامِ است روى تانکر آب؟ بى فکر اعظم بخواب ممد که آتشفشان کبیری‌ست اصغر جامانده در دوربین  توی حیاط پادگان زیر آفتاب اجاره‌اى ممد کجاست؟  دوربین چه مى‌گوید؟  که بیست و سی سر در یک محله مادر جا… فشا… مى‌کند در فکر ممد که اعظم نمى‌داند؟ ممد از چه مى,بنایی ...ادامه مطلب

  • متنی از کتاب "تخت خواب میز کار من است" _ علی عبدالرضایی

  • متنی از کتاب "تخت خواب میز کار من است" _ علی عبدالرضایی :: وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و ش,عبدالرضایی ...ادامه مطلب

  • بازی های زبانی در ادبیات نومدرن _ زهرا هاشمی

  • بازی های زبانی در ادبیات نومدرن _ زهرا هاشمی :: وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که ,زبانی,ادبیات,نومدرن,هاشمی ...ادامه مطلب

  • داستانک «بیرون از آغوش آسمان» _ هامون حسینی

  • داستانک «بیرون از آغوش آسمان» _ هامون حسینی :: وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که د,داستانک,«بیرون,آغوش,آسمان»,هامون,حسینی ...ادامه مطلب

  • داستان "بازی" _ساحل نوری

  • بچه‌ها گُل کوچَک بازی می‌کردند، یکی‌شان که تک افتاده بود، دیوارها را خط ­خطی می‌کرد و زیرزبانی بقیه را فحش می‌داد. ـ چرا بازی‌ش نمی­دین؟ ترسیدند، یکی که تخس‌تر بود گفت: ـ ما با دخترا بازی نمی‌کنیم! ـ اشکالش چیه؟ ـ دخترا نُنرن! دخترک گچ توی دست‌ش را پرت کرد سمت پسربچه و یک تفِ خوشکل هم نثارش کرد و دِفرار. ـ یه قدم وردارین به ننه باباهاتون میگم چه گهی تحویل جامعه دادن. دخترک حالا که چند متری دورتر شده بود برگشت و یک شیشکی هم گذاشت تَنگ تُفی که کرده بود و رفت. خاله نیره آن سال‌ها معروف بود به دست‌گیری از مردم بدبخت بیچاره، شصت و چهار پنج ساله​ بود و در محله‌ی قدیم روی اسمش قسم می‌خوردند. حالا که ,داستان,بازی,ساحل,نوری ...ادامه مطلب

  • شعری از اسماعیل ارم

  • چشم   چمدان من استچه مى‌داندکه تو را می‌بردبى آنکه رفته باشى بی آنکه مجال کنم  جا داده‌ام جوانی‌ات در تبعیدکه پا از گلیم درازتر نکنی برنگردىو ماندن‌ات را لندن گرو بگیردچشم    چماق ماندن استچه مى‌داند! , ...ادامه مطلب

  • پیش به سوی ناشعر_ علی عبدالرضایی

  • کی!؟  چی چطوری‌ست؟  هیچ که طوری نمی‌شود  هیچ طوری نیست  از شهروند محترم کمی کم داشتن  هر مسافرت     دفترَکی جلد آبی در جیبِ بغل گذاشتن  جنبِ ورودی به جنبه‌ای نداشتن    جواب پس دادن  با توضیحِ ساده‌ای به خودکارِ خود آزادی دادن  از دست دادن  هراسی به خود    خودی     به خانه راه ندادن  سطرهای شعرِ دیشب, ...ادامه مطلب

  • داستانک”قلب رازگو”_ادگارآلن پو

  • بله درست است . بسیار، بسیار و شدیدا، عصبی بودم و هستم؛ اما چرا فکر می‌کنید دیوانه‌ام ؟ آن بیماری حواس مرا نه ضایع و نه کند، بلکه تیزتر کرده بود، از همه بیشتر حس شنوایی‌ام را . همه‌ی صداهای زمینی و آسمانی را می‌شنیدم . صداهای بسیار از دوزخ می‌شنیدم . پس چگونه ممکن است من دیوانه باشم ؟ گوش دهید ! و, ...ادامه مطلب

  • شعر “من از زمین می‌ترسم” _ علی عبدالرضایی

  • ﻧﻪ ﮔﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩﻫﺎﻧﻪ ﭘﺎﺱ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﯽﺗﻮﭖ ﺑﯽﺯﻣﯿﻦﺧﺮﺍﻓﻪ ﺧﺮﺍﻓﻪ ﺧﺮﺍﻓﻪﺳﺖﻧﻤﯽﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﯿﺎﺭﻩ ﻫﯿﭻ ﺩﺯﺩﻧﻪ ﮔﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪی ﻣﺎﻧﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽﮐﻨﺪﺗﻨﻬﺎ ﺩﺳﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺋﯿﻨﮓ ﻟﻌﻨﺘﯽﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽرودﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩﻭ ﺩﺭ ﺷﻮﻣﯿﻨﻪ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩﻧﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺳﻬﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﮕﺬ, ...ادامه مطلب

  • شعری از “مصطفا صمدی”

  • تَنگ است تُنگو دریا که در خانه ریختروی میزی نشست خوشمزهکه اشک بریزد آکواریومروی دست‌هااین قلاب‌های طولانیو دندان‌هاکه تیز شده‌اند مثل نهنگوقتی که می‌افتد به جان ساحلتا خودکشی کند کلمهمأمن هیچ کسی نیست دریاکه جز هلاک نمی‌کندغرق می‌شویمماهی در آبو ما در خشکیپس نهنگاین تلاش ستودنیبه ساحل می‌زند برای چی؟   , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها