بسیاری گرایش دارند تا دلوز و گاتاری را با «پستمدرنیسم» مرتبط سازند، اما آن دو خودشان را در پروژهی پستمدرنیسم نمیدیدند. برای نمونه، گاتاری پستمدرنیسم را «چیزی جز آخرین نفسهای مدرنیسم» نمیداند؛ «پستمدرنیسم چیزی نیست مگر واکنشی به سوءاستفادهها و فروکاهیهای فرمالیستیِ مدرنیته و آینهای برای آن سوءاستفادهها و فروکاهیهای فرمالیستی، که در نهایت هیچ فرقی [با خود مدرنیسم] ندارد». دلوز و گاتاری با اینکه نمیخواستند برچسب پستمدرن بخورند اما، جهانبینیای برساختند که منتقدِ روایتهای کلان (بنگرید به لیوتار) و اندیشههای بنیادی و ذاتها است. آثار این دو اندیشمند، با گرایشهای اندیشهی مدرن مخالفت میکنند، و میخواهند راههای دیدن و فهمیدن چندگانگی سوژههای فردی و نهادهای کلان را توضیح دهند. هدفشان آن است که راههای فاشیستیِ کُنشگری را بیثبات و متزلزل سازند، آن هم از طریق انباری از لغات تازه که مجبورمان میکنند تا بیرون از شیوههای مستقر و مسلط (هژمونیک) و طبیعیشدهی فهم متعارفِ مدرن، بیندیشیم و مفهومپردازی کنیم.
- شعر « پایتخت»_بهار توکلی
- داستان «یک قتل ساده» _آرش ذوالقدری
- ازدواج تو لازم بود _ علی عبدالرضایی
- « طی دو روز گذشته بر کالج چه گذشت!»
- صفت، شعر را بیصفت میکند _ علی عبدالرضایی
- انتشار مجموعه شعر « لیلاو» _ علی عبدالرضایی
- متنی از کتاب دیل گپ _ علی عبدالرضایی
- شعری از ناظم حکمت
- نقد شعر «گود» -زهرا هاشمی
- داستان «وقتی آتش خاموش می شود» _هاروکی موراکامی