بعد از هزار و یک شب خواندن خوابیدن از خانه خارج میشود یک جفت در کوچه غوغا کردهاند گنجشکها تا صف اتوبوس پای درختی که جیک تو جیک اشغال شده بر گونه درست سر سیاهی خال مرد اینگونه خالی میکند بوسه زن هم برای اینکه شوی اشک ندهد سرش را یک کاره برمیگرداند از گونههاش که جای کبود ریمل پاک میکند دوباره برمیگردد گنجشکی بر شاخه دیگر نمانده عشق و نزاع، محوریتی که جهان حول آن می چرخد و این علاقه و جنگ ابدی که هرگز برنده و بازنده نداشته، پارادوکسیست در حال تکرار که در عین پیچیدگی پر از جذابیت است. فراز و فرود و البته ملال و تلخی ست که در مجموع ساختار و فرم زندگی را تشکیل می دهد. هر انسانی ,«گنجشک,فاطمه,قهرمانی ...ادامه مطلب