دست هادست هایم را می اندازم دور گردنمو موهایم را می کشم در خیاباندست اندازها ماشین ها را زیر می گیرندماشین ها آدم راحتی ابر حوصله ای ندارد ادامه مطلب,پایتخت»بهار ...ادامه مطلب
رویا مرا به جایی نمیرساند ! مرا برای باختن آفریدهاند. یکی در مغز من است که میگوید بباز ! تا میتوانی خراب کن. با هیچکس نساز ! تو را برای تاختن آفریدهاند! خالی شو که سبکتر بال بزنی. نباید به این زودی جا بزنی. تو را آفریدهاند که جا باز کنی. این جاده نامش جادهست چون پیشتر یکی را به جایی رساند که جای اوست نه تو! جاده پیشتر به یکی جا داده حالا اشغال شده باید آشغال باشی که حوالی آن هنوز بال با,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
آنکه شغل شعر را انتقال معنا میداند نه درکی از شعر دارد، نه در معنا پی شعور میگردد، در واقع دنبال معنای تازهی معنا نیست. معنای شعر را نمیشود جز در شکل شعر جست، در واقع آنهایی که شعر را معنا میکنند آن را از ریخت میاندازند، تنها در ریخت شعر است که شعور خودش را آشکار میکند. در واقع اساتید ادبیات دانشگاهها در مواجهه با شعر، رل بوکسوری را ایفا میکنند که به جان زیبارویی افتاده و آن را ا,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
کالجی ها را نمی شود با هیچ فنی از صحنه خارج کرد! پرده برداری از شیطان ادیان در « لیلاو»تازه ترین مجموعه شعر علی عبدالرضایی با عنوان «لیلاو » دقایقی پیش در نشر کالج منتشر شد . دانلود: مجموعه شعر لیلاو ,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
قریبِ چهار دههست که بیلیون بیلیون خرج مىشود علیه سیاوش تا حسین حسابى جا بیافتد. چهار دهه تخریب تاریخ و اسطوره و فرهنگ ایرانى موجب شده ناخودآگاهِ جمعىِ ایرانیان جدالى منفى را آغاز کرده، پیشِ مزارِ کورش در نوروزِ گذشته خود را بزرگ بدارد. مردم دوباره کاوهاند، باز بابک خرمدین و کمان دست آرش دادهاند تا که خود را از زیر سیطرهى استعمار فرهنگى عربى و اینهمه حقارتِ حاضر خارج کنند. در چنین,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از تب که نیمهشبان در التهاب قطرهای آب بر شیر آبی بچسبد!تو را دوست دارم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
افتادهام در عمیق و دست به دامن نمیبرد شب اگر رشد کند در رحمم تاریک ویار مقنى چاهی میشود بیآب میکند تا یوسفی در من رشد لگدهاش پرت کند حواس بی آنکه بربخورد به کسی چیزی حتی به زمین که قیم تنهاییست ادامه مطلب,«گود»,هاشمی ...ادامه مطلب
روی طرحی از یک داستان جدید فکر میکردم که سر و صدایی از بیرون خانه، صبرم را برید. شلوغ که باشد خروجی مغزم به صفر میرسد و راحت کنج سرم لم میدهد و با فکرهام سکس میکند. از آغوش مادرش رها شده و دیگر خدا نبود. مدتی پی آدم گشت تا به او آشنایی بدهد، اما همه آدم بودند و کسی آدم نبود. هوای آسمان را کرده و دلش میخواست، دوباره از پستانهای آسمان شیر بخورد. تمام بازیهایی که کرده بود، ادامه مطلب,داستانک,بیرون,آغوش,آسمان,هامون,حسینی ...ادامه مطلب
افتادهام در عمیق و دست به دامن نمیبرد شب اگر رشد کند در رحمم تاریک ویار مقنى چاهیست بیآب میکند تا یوسفی در من رشد ادامه مطلب,ساریا,ابرا ...ادامه مطلب
چشم چمدان من است چه مى داند که تو را میبرد بى آنکه رفته باشى بی آنکه مجال کنم ادامه مطلب,چماق,اسماعیل ...ادامه مطلب
تیر میکشملای پلکیکه خالی نمیکند خشاب اگر این سد خراباندازهام نمیشود شهر ادامه مطلب,گریز,ساریا,ابرا ...ادامه مطلب
جوجوی بیاستخوان هفده ساله باش هفت کوچه بلد که نوک بزنی به اشتهایم با رانی که براند جفت گاز بگیرد این زبان نفهم یک دنده ادامه مطلب,گرسنه,زهرا,هاشمی ...ادامه مطلب
وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضاییکالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود,«علفزار,گریان»,محمد,مروج ...ادامه مطلب
وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضاییکالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود,شعری,از«ساریا,ابرا»,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
مرزهاى جهاناند بیست و سی سر … باز اگر بمیرد پادگان یک اعظم از پدر نمىروید ممد چه میگوید که گردش گوینده در رادیو توی حیاط پادگان بى اعتبارىِ دشنامِ است روى تانکر آب؟ بى فکر اعظم بخواب ممد که آتشفشان کبیریست اصغر جامانده در دوربین توی حیاط پادگان زیر آفتاب اجارهاى ممد کجاست؟ دوربین چه مىگوید؟ که بیست و سی سر در یک محله مادر جا… فشا… مىکند در فکر ممد که اعظم نمىداند؟ ممد از چه مى,بنایی ...ادامه مطلب