۱ذکر شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه نقل است که او بس نمک در چشم میکرد. او را گفتند: آخر تو را دیده به کار نیست. گفت: آنچه دل ما را افتادهاست، از دیده نهان است.و کسی گفت: که چون است که تو را بیآرام میبینیم، او با تو نیست و تو با او. گفت: گر بودمی با او بودمی؛ ولیکن من محوم اندر آن چه اوست.۲ خم ش, ...ادامه مطلب
حدود ساعت ده شب، آرام در خیابان قدم میزدند و به آرامی با هم صحبت میکردند. هر دو کمابیش سیوپنجساله بودند و آشکارا هوشیار. اسمیت گفت: «حالا چرا اینقدر زود؟» برالینگ گفت: «چون که…» «بعد از چند سال اولین باره که از خونه زدی بیرون و اون وقت میخوای ساعت ده برگردی؟» «بابت نگرانیه گمان کنم.», ...ادامه مطلب
تصویر جی.ای.کوچولو در چشمانداز گُلها 1 تاریکی همچو اسفنجی خیس نازل میشود و دیک بهچابکی مشتی حوالهی تنبان ژنیویو میکند. "خودت جادوگر نیستی." زباناش از جذبهای پیشین افکاری همچو کلاههای کوچک آزاد میکند "اول بار حین کسوف تشویقام کرد. بعدش متوجه رفتارش شدم که خیلی تغییر کرده بود.اما آن زمان ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
شب شعر صوتی " وایتکست" ویژه ی شاعران بزرگوار افغانستان چهارشنبه چهارده مهر در سوپر گروه " کالج شعر علی عبدالرضایی",شب شعر,شب شعر سیدنی,شب شعر تورنتو,شب شعرو شايب,شب شعر طنز,شب شعر شهره,شب شعر تهران,شب شعر عاشورا,شب شعر ای ...ادامه مطلب