... “امشب نرو، نرو که خرابم. پیشم بمان یک امشبی فقط. حرفی به من بزن. تو چرا ساکتی همیشه؟ چرا بُغ کردهای تو؟ فکرِ چهای؟ فکریام که چی.” من فکر میکنم در کوچهراهِ لانهی موشانیم، آنجا که از هزار مُرده وَ لُو استُخوان نمانْد. “آن هِزٌه چیست؟ هِزٌهی چی؟” بادْ زیرِ در. “دیگر صدای چیست؟ دارد چه میکُند این باد؟” هیچ، هیچ. “یعنی تو هیچ چیز نمیبینی؟ یعنی تو هیچ چیز نمیدانی؟ یعنی تو یادت هیچچیز اصلاً نمیآید؟” ,شعری از تنهایی,شعری از تولد,شعری از تابستان,شعری از تاگور,شعری از تاسوعا,شعری از ت,شعر از ت,شعري تالف,شعري تالف جدا,شعري تعبان ...ادامه مطلب