...
“امشب نرو، نرو که خرابم.
پیشم بمان
یک امشبی فقط.
حرفی به من بزن. تو چرا ساکتی همیشه؟ چرا
بُغ کردهای تو؟ فکرِ چهای؟ فکریام که چی.”
من فکر میکنم
در کوچهراهِ لانهی موشانیم،
آنجا که از هزار مُرده وَ لُو استُخوان نمانْد.
“آن هِزٌه چیست؟ هِزٌهی چی؟”
بادْ زیرِ در.
“دیگر صدای چیست؟
دارد چه میکُند این باد؟”
هیچ، هیچ.
“یعنی تو هیچ چیز نمیبینی؟
یعنی تو هیچ چیز نمیدانی؟
یعنی تو یادت هیچچیز اصلاً نمیآید؟”
آن دو مرواریدِ تر
یادم میاید
چشم هایش بودهاند.
“اصلاً تو در قیدِ حیاتی یا نه، جانم؟
بل که بالاخانهات خالیست؟”
ت . س . الیوت
از «ارضِ موات»
فارسیی #بیژن_الهی
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید
برچسب : شعری از تنهایی,شعری از تولد,شعری از تابستان,شعری از تاگور,شعری از تاسوعا,شعری از ت,شعر از ت,شعري تالف,شعري تالف جدا,شعري تعبان, نویسنده : mkalejsherg بازدید : 217 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 8:06