چندیست فرماندهی دشمنیهای روزگارم شدهای نمیشود یک سرباز بمب اتم بسازد به دوریها که امتدادِ هیروشیما تا من بُردِ شیمیایی عشق و خاکسترم تسلای غرورت مرگ بر آمریکایی که هلندِ نگاهش فریبم داد و سبزههای آزادی که پیوند میلهها چه آرامشی؟ که هر نگاه جهان سوم اگر نه از آغاز که پایاناش آوارگیست مرگ بر آمریکایی که تو بودی و عشق خونینات مستعمره میخواست از فلسطینِ دلم حالا در تو میماند باز این گوش و پای پیوندیام کمتر نگیر دستانم را پیش از تو اِشغال ظالمی بودم روحخوار و تمام حقم که رنگ جویدن گرفت راستی دو چشمم را نگفته بودمات که مصنوعیست؟ و تنَت را که تنها وطنم؟ ,آوارگی,علیرضا,مطلبی ...ادامه مطلب