«دست
را نمیکنم غلاف
تا
حلقآویز شود
و به
دنبال از یادت نمیبرم...
پاره
کند پردهی گوشی
که
بغل خوس لب شده است»
با
توجه به ساختار تک جملهای این اثر در خوانش، میتوان این شعر را مثل آبی که از آن
بالا سرازیر میشود، خواند. همیشه به این فکر کنید که صفحه یک سرسرهست، وقتی آب
را در سرسره میریزیم سرازیر میشود، باید کاری کنیم کلمات هم مثل آب در صفحه
سرازیر شوند. ولی در این اپیزود شاعر به خاطر آوردن هجای بلند و همچنین حروف اضافه
از سرعت سطرها کاسته است. در شعر باید تا حد ممکن از حروف اضافه و حشو جلوگیری
کرد. شعر از لحاظ زبانی خوب اجرا شده است اما در «دست را نمیکنم غلاف/ تا حلقآویز
شود» (تا/ حل/ قا/ ویز) چهار هجای بلند پشت سر هم آمده که میتوان نوشت «که حلقآویز»
(مفاعیلن) و اینگونه خوانش سطر به سهولت انجام میگیرد و معنای آن نیز بهتر ساخته
میشود.
از
لحاظ معنایی، گوشی که کنار لب قرار گرفته با آن همخوابه شده یعنی بغلخوس به
مثابه کلمهای میآید که بغلخواب لب شده است. مثل زنی که بغلخوس مردی است، یا
مردی که بغل خوس زنی شده یا یک همجنسگرا که بغلخوس زن یا مرد دیگری شده است. بغلخوس
یک واژهی گیلکی است. چنانکه مشاهده میکنید یک لهجه وارد زبان شده ولی هیچ خللی در آن ایجاد نمیکند.
«دست
را نمیکنم غلاف
که
حلقآویز شود
دنبال
از یادت نمیبرم
که
بغل خوس لب شده است»
این
«که»ها با فاصله تکرار میشود و خللی در سطربندی و فضای لحنی ایجاد نمیکند، اگر
«تا» گذاشته شود جلوی لحن گرفته میشود چراکه «تا» مکث دارد و هجای بلند است. وقتی
دست را دور گردنش حلقآویز میکنی، لبت پشت گوشش میافتد و چیزی را بلند در گوشش
میگویی و آن پردهی گوش را پاره میکند؛ پردهی گوشی که در اینجا کنار یک لب
قرار گرفته است. اگر شعری در زبان اجرا شود ما با اندکی تیزهوشی میتوانیم معنایش
را کشف کنیم.
«دراز
شدهام
و
کمر خم نمیکند ایستادم»
زیباست،
ایستادم اینجا در اصل جای ایستادن آمده، هر چند شاعر فعل را با ضمیر اول شخص به
کار برده، زبان اینجاست که بعدی خلاق پیدا میکند. دراز شده مثل کویر و ایستادنش
کمر خم نمیکند. طرف مقابل به او فحش میدهد و هرزه مینامدش. چنان فحاشی کرده و از
اتاق خارجش میکند که زن از شدت خشم، به سرفه میافتد؛ سرفههای خشکی که حنجرهاش
را بدل به کویری بدتر از کویر لوت میکند.
«کنار
میکشم از خود
و
جفت پا میپرم بیرون
و خشک
پس
نمیدهد گلو»
بعد هم از خانه بیرونش کرده و زن حالا رفته در اتاق خودش نشسته است و میلههای پشت پنجرهی اتاق را چنگ میزند که به مثابه میلههای زندان هستند. طرف مقابلی که در این شعر هست فردیست خشن که میتواند شوهرش، زنش و هر کس دیگری باشد. با عجله میرود و در اتاقش پهلو میگیرد و مدام میلههای پنجره را چنگ میزند تا از آن اتاق بتواند به بیرون برود و اینگونه فرار کند، ولی میلههای پنجره مثل میلههای زندان مانع این کار میشود
و همین ناتوانی، او را بیشتر عصبی کرده و به سرفه میاندازد.
«و
خشک
نم پس نمیدهد به گلو»
بازی
بین نم و خشک زیباست. نم در اصل اینجا به معنی پا ندادن است. خشکی گلو حتی اجازه
نمیدهد حرفی بزند و این «خشک» است که به گلو پا نمیدهد. اینجاست که کلمات به
شکل هنرمندانهای در جای خودشان قرار نمیگیرند، بنابراین با روابط جانشینی کلمات
روبهرو هستیم.
«بلند
نمیشوم از خوابی که داغ دیده است
تا غلافم
کند انفرادی
و
صدایم بزند مادر!»
میخوابد
و فقط میتواند بغضش را قورت دهد و آن را غلاف کند و در پایان مثل کودکی به مادرش
پناه ببرد.
شعر
بالا یک شعر زبانیست که فرم و اجرای خوبی دارد و به همین دلیل از لحاظ معنایی به ساخت
رسیده. معمولن مخاطب عادی و خوانندهای که شعرهای فستفودی را دوست دارد، نمیتواند
این شعر را درک کند، چراکه دوست ندارد زحمت تفکر به خودش بدهد. این شعر و شاعرش،
میخواهد تایم خوانش را بالا برده تا مخاطب روی شعرش مکث کرده و فکر کند. اجرای شعر
خوب است و تنها مشکل آن در ورودیه است که باید چند حرف اضافه را حذف کند.
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 222 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 22:58