شعری از آمنه باجور

ساخت وبلاگ

به روزنامه شعر کالج وارد شوید

در داشت از خانه در می‌رفت

پنجره درد مى‌کرد
و مثل آ
در حال باز بود
که کوچه از پشت بام افتاد     بووممم
برای تو
که تهِ این حال نشسته‌ای در بوم
تا دلت نخواهد سیبم
از سینه کنده‌ام درشت
دلم بخواهد در این عکس
که دارد این‌گونه مى‌سوزد     مى‌میرى
فردا که پا ندارد
تا مرا جا بگذارد
در حال گذشته هم مردم
 که مثل دم           ته گاوم
و مى‌توانم از پاشنه حتا بلندتر داد بزنم
که از دخترکی دل برده
که جا نمی‌شد در سینه
پنجره در می­کرد
پنجشنبه از فردا سیب­تر بود
و ماشین که کش آمده در جاده
گازم نمی­زد دیگر
پنجره باز است
و مثل آ
 دارد فرار مى‌کند از خانه
ادامه مطلب
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 211 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:32