داستانک "کارآگاه بی‌خانمان در دفتر کار" _ از جرالد دبلیو آهو

ساخت وبلاگ
منظومه پاریس در رنوی انگلیسی اثرعلی عبدالرضایی در یوتیوب

تلفن همراه جک هامر کله‌ی سحر توی استیشن فوردش در پارکینگ چه‌چه زد.
ادگار گفت: “باز هم مثل همیشه ژاکلین فرار کرده و من خیلی عصبانی‌ام.”
جک هامر گفت: “روی من حساب نکن! من یکی نیستم. حالم از جمع کردن زن‌هایی که از دست شوهران افسرده‌شان فرار کرده‌اند بهم می‌خورد!”
“ببین روزی ششصد می‌دهم. این دفعه یک هزاری هم روش، فقط نباید مست باشد. حوصله‌ی پراندن مستی‌اش را ندارم”

ادامه مطلب
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 224 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 16:41