کسی که ماهیت زمان را در جهان شناخته باشد، همواره پیِ
تازگیست زیرا بهخوبی میداند که معنا در تازگی خلق میشود و زندگی ارزش
انجام امور تکراری را ندارد. درواقع زمان به سرعت میگذرد و قاتلِ واقعی
آدمی، خود اوست. آیا در این برهه کوتاه زندگی نباید پی تازگی گشت؟ لااقل
نباید راجع به آن دانست؟
آنارشیسم نوعی تفکر سرور ستیز و فرد آنارشیست نیز خواهان سرزمینی بدون رهبر است!
آری! تقریبن غیرممکن است اما فرهنگِ همچین نگاهی به سمت
آوانگاردیسم نیست؟ و تازگی را برنمیتابد؟ اساسن برای خلق معنای تازه و
رسیدن به نیهیلیسم خلاق، ابتدا باید زیرساختها را بررسی کرد؛ به عنوان
مثال زیرساخت فردی مذهبی، اطاعت کردن(از قدرتهای موهوم و به اصطلاح
آسمانی) و محافظهکارانه رفتار کردن است؛ چنین زیرساختی طبعن نمیتواند پیِ تازگی باشد زیرا خطر نمیکند؛ همواره خواهان حفظ کردن موقعیت و مکان
فعلیاش است و تنها برای رضایتِ قدرتی موهوم مینویسد.
- شعر « پایتخت»_بهار توکلی
- داستان «یک قتل ساده» _آرش ذوالقدری
- ازدواج تو لازم بود _ علی عبدالرضایی
- « طی دو روز گذشته بر کالج چه گذشت!»
- صفت، شعر را بیصفت میکند _ علی عبدالرضایی
- انتشار مجموعه شعر « لیلاو» _ علی عبدالرضایی
- متنی از کتاب دیل گپ _ علی عبدالرضایی
- شعری از ناظم حکمت
- نقد شعر «گود» -زهرا هاشمی
- داستان «وقتی آتش خاموش می شود» _هاروکی موراکامی