لهاسا ، شعری از علی عبدالرضایی در یوتیوبنود و هفت تبلیغاتچی نیویورکی توی هتل بودند و خطوط تلفنی
راه دور را چنان در اختیار گرفته بودند که زن جوان اتاق پانصدوهفت مجبور
شد از ظهر تا نزدیکیهای ساعت دوونیم به انتظار نوبت بماند. اما بیکار
ننشست. مقالهای را با عنوان “جنس یا سرگرمی است…یا جهنم” از یک مجلة جیبی
بانوان خواند. شانه و برس سرش را شست. لکة دامن شکولاتی رنگش را پاک کرد.
جادکمة بلوز ساکسش را جابهجا کرد. دو تار موی کوتاه خالش را با موچین کند و سرانجام وقتی تلفنچی به اتاقش زنگ زد، روی رف پنجره نشسته بود و کار
سوهان زدن ناخنهای دستچپش را تمام میکرد.
از آن زنهایی بود که اعتنایی به زنگ تلفن نمیکنند. انگار تلفن اتاقش از وقتی خودش را شناخته زنگ میزده است.
همانطور که تلفن زنگ میزد، قلمموی کوچک لاکش را پیش برد و هلال
ناخن انگشت کوچکش را پررنگتر کرد. سپس در شیشة لاک را گذاشت، ایستاد و دست چپش را، که لاکهایش خشک نشده بود، در هوا تکان داد. زیرسیگاری انباشته از تهسیگار را با دستی که لاکهایش خشک شده شده بود برداشت و به طرف میز
عسلی، که تلفن رویش بود، برد. روی یکی از دو تختخواب یکشکل و مرتب نشست ـ حالا زنگ پنجم یا ششم بود ـ و گوشی را برداشت.
ادامه مطلب سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:00