داستانک”محکمه جنایی”_یاروسلاو هاشک

ساخت وبلاگ

مام روزنامه‌ها در یک نکته متفق‌القول بودند: «تبهکاری که در برابر هیأت منصفه قرار گرفته،‌ فردی است که هر آدم نسبتاً پدرمادرداری باید سعی کند تنه‌اش به تنه او نخورد. زیرا این جانی عامل جنایت غیرقابل تصوری شده است.»
اکنون او با حالتی از رضا و تسلیم، خود را در اختیار سرنوشتی می‌گذاشت که می‌دانست انتظارش را می‌کشد. یقین داشت که دارش می‌زنند. به قربانی ناامیدی می‌مانست که می‌داند دارند به کشتارگاهش می‌برند و به همین جهت به سیم آخر زده بود و در جلسات دادگاه متلک‌های نخاله‌ بار این و آن می‌کرد. مثلاً به دادستان می‌گفت: «از ریخت و رویت پیداست که روزی از روزها خودت را به دار می‌زنند!»، یا خطاب به رییس دادگاه درمی‌آمد که: «طناب دارم را تقدیم می‌کنم حضورت تا ازش برای نگه‌داشتن شلوارت استفاده کنی!»
جمله اخیر ناراحت‌کننده‌ترین تأثیر ممکن را روی آقایان اعضای هیأت منصفه گذاشت و در عین حال باعث شد بحث داغی میان دادستان و وکیل‌مدافع درگیرد:
وکیل‌مدافع گفت: انعطاف قانون اجازه داده است که متهمان هرجور که دل‌شان بخواهد حرف‌شان را در محضر دادگاه عنوان کنند. و این که متهم حاضر، موکل بنده، به شلوار مقام محترم ریاست چسبیده مبیّن این حقیقت است که او مانند غریقی به هر خس و خاشاکی که دم دستش بیاید چنگ می‌اندازد. متهم درواقع می‌کوشد از طریق شوخ‌طبعی، حس هم‌دردی را در آقایان اعضای هیأت منصفه بیدار کند… ضمناً درمورد شلوار مقام ریاست باید عرض کنم که…

ادامه مطلب
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:03