داستانک”اشتیاق”_مهدی قاسمی

ساخت وبلاگ
داستانک”اشتیاق”_مهدی قاسمی :: وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی

وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی

کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود

کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدود سه هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود. در این کالج شاعران و نویسندگانى هم هستند که خیلى نام ندارند، یعنى خیلى هاشان از صفر آغاز کرده اند اما از پایه بتون آرمه پى ریختیم، پله ها را چنان دارند یکى دو تا مى پرند بالا که گاهى حیرت مى کنم از اینهمه تیزى، کم مانده مرا هم بزنند و بیندازند! هرگز اینهمه شاعر و منتقدِ چیزفهم سر برنکرده توى ادبیات تیپاخورده ى فارسى، یکى از یکى بهتر، بالا بلندتر! بااینهمه جنونِ سربالا شعر مریضِ فارسى دوباره جامه خواهد درید، دهه ى هفتاد عشق بود اما با این قواى شعرىِ نامحدود، نیمه ى دومِ دهه ى نود بدل خواهد شد به صحنه ى عشقبازى شعر

بایگانی

آخرین مطالب

پیوندهای روزانه

پیوندها


غلط خوانی تذکرةالاولیا
۱
ذکر ابو سلیمان دارائی قدس الله روحه
احمد حواری که مرید او بود گفت: شبی در خلوت نماز می‌کردم و در آن میانه راحتی عظیم یافتم. دیگر روز با سلیمان گفتم. گفت ضعیف‌مردی‌ ای که تو را هنوز خلق در پیش است تا در خلا دیگر گونه‌ای و در ملا دیگر گونه.
۲
اشتیاق

سرم را گذاشته است روی پاهایش و مو‌هایم را نوازش می‌کند. احساس دل نشینی‌ست. به خودم که می‌آیم نزدیک اذان شده است. سریع دوش می‌گیرم و لباس‌هایم را تنم می‌کنم. بی‌آن‌که کسی بفهمد از خانه خارج می‌شوم. امسال محرم عجب شوری در محله به راه افتاده! در بین راه حاج آقا را می‌بینم.
_ سلام احمد جان، حالت چطوره؟
_سلام حاج آقا! خدارو شکر می‌گذره.
_خب الحمدللّه! امشب مراسم داریم. بعد نماز بمون.
_حتمن حاج آقا.
_راستی تو سبیل‌هاتو می‌زنی؟ ناسلامتی تو الگوی بقیه بچه‌های بسیجی!
_نه به خدا حاج آقا! فقط با قیچی روش و کوتاه کردم.
_انشاللّه که همین طوره!
قدم‌هایم را یواش‌تر می‌کنم تا از من دور شود.
_ احمد کجا می‌ری؟ الان نماز شروع می‌شه.
_شما برید. الان می‌آم. باید وضو بگیرم.
میل به تجربه‌ی آن حس دل‌نشین دوباره به سراغم آمده! به سمت خرابه‌ی پشت مسجد می‌روم.
هیچکس نیست. نماز در حال اقامه است.

نظرات

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 210 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 0:02