شعر “صمد”_علی عبدالرضایی

ساخت وبلاگ

براى ماهى سیاه کوچولو
که لو رفته بود در آب
نهنگ    مخفى‌گاهِ کوچکى بود
که خیانت کرده بود    به رود    دریا   آب!
وگرنه فیلى که مى‌گذشت از بلخ
به قونیه هرگز نمى‌رسید
و خداى جوى حقیرى مى‌شد
که اینگونه مى‌گذرد آرام    تنها   تلخ!

مگر مى‌شود خیانت نکرد به خلق
و مثل صمد که نصف یک کودک بود
اینهمه تنها    بى فردا    تک بود؟

بیهوده آدم براى فردا فال مى‌گیرد
هنوز روز     مثل گوز مى‌گذرد
و من هنوز به فکر آن شعرم
که در سطرهاى سرگذشتم
براى خلق ننوشتم

شعر مرا خیانت خلق مى‌کند
و گرنه من که خائن نبودم
در چشم‌هاى آبدیده‌اش
نهنگِ مضحکى بودم که نمى‌دانست
شناى در فنجان مى‌کند
نه یک جفت چشم که دریاى مادرزادم بود
براى اینکه قالم نگذارد
و با خیال راحت فالم بردارد
قهوه را سربالا رفته‌ام ترکى
بعد هم در سوراخ فراخِ فنجان
اثرى خلق کرده‌ام با انگشت
که در سرنوشتم انگشت کند به‌آسانى
همان دریابانى که چشم نمى‌دواند
مگر بر آبِ دیده
نوحى نمى‌راند    در دریایى که ته کشیده
و یک کشیده مى‌خواباند
در گوشم و نمى‌داند
نهنگى که من مى‌کند شنا
در هیچ فنجانى نمى‌گنجد

سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 216 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 15:24