شعر "عصبانی که…! " – بهار توکلی

ساخت وبلاگ

عصبانی که می‌شوم
گاز می‌گیرم دندان‌هایم را
پشت لب‌های سرکوب شده‌ام
و حالم را
از هر کجا که ریخته باشد جمع می‌کنم

عصبانی که می‌شوم
دستم را بر می‌دارم
می‌زنم زیر گوش خیابان
به اولین ترمز سلام می‌کنم
به شانه‌های شیشه‌ای تکیه

عصبانی که می‌شوم
زودتر از همیشه برمی‌گردم
تا آشپزخانه را بغل کنم
سفره‌ی دلم را روی میز پهن
و هر چه دم دست باشد
سمت معده‌ام پرتاب

عصبانی که می‌شوم
خودم را روی زانوى صندلی می‌نشانم
بغضم را وسط می‌گذارم
و زندگی را نجویده قورت می‌دهم

عصبانی که می‌شوم
بیشتر از روزهای دیگر می‌خورم
خودم را
ناخن‌هایم را
و گاهی وقت ها کتک

سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 7:47