شعری از ” کریستینا لوگن” _ترجمه رباب محب

ساخت وبلاگ

اداره مسکن نیست.

اتحادیه ی ِ مستأجران نیست.

خانه ای در جهنم است.

اما من پنجره ام را رو به تنهائی می گشایم.

برحاشیه تنهائی می ایستم و ُ به تو می نگرم.

و تو در من مثل آتشی روی آبشار.

اینهمه جمعیت ِ شهرهای ِ گمشده

اینهمه همسایه های ِ با خاک یکی شده

و حالا این یکی که می درخشد چنین

من مستأجری

بدون ِ ورودی  شخصی به تاریکی ها هستم.

من حکایتی

بی سوبژه ام.

بی حاشیه

باقی می مانم و ُ می زیم.

کسی بازم نمی کند

تا در صفحه ی ِ مورد ِ علاقه اش علامتی بگذارد.

من جلد کتابی هستم.

سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 190 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 7:47