شعر "ضجه" _ آمنه باجور

ساخت وبلاگ

که مثل مرگ
فامیل نزدیک من است؟
دستم   آخ
 راست کرده تا بی     
تنهام کند با جیغ
گذاشته رفته خانه
بی چمدان و کفش
که مثل خمپاره
یک پات این­جا و یکی آن­جا
با جنگ فرار نکرده جز موهات
از پدرت که تازه خاک­ ات کرده
دوست­ ترت ندارم که!
چرا با مرگ ولت کنم؟
 پیرتر از آنم که لم بدهد کاناپه
تا آواز بخواند یکی به جات
و چای بریزد صداش
ولت کرده­ ام دختر
مثل شوهرت      که با گلوله خوابیده
و برای امروز و فردات
 
امروز و فرداست که بمیرم
 با ضجه­ هات عکس یادگاری ... به یاد داری نگرفتیم؟
و باد که دامن ­ات را پایین
می­ خواست دشمن لکنته ­ی من باشد
تنها جنگ بود که می­ خواست
 «دوستت دارم» نباشی دیگر
           نشد!

سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : باجور, نویسنده : mkalejsherg بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 15:18