که مثل مرگ
فامیل نزدیک من است؟
دستم آخ
راست کرده تا بی
تنهام کند با جیغ
گذاشته رفته خانه
بی چمدان و کفش
که مثل خمپاره
یک پات اینجا و یکی آنجا
با جنگ فرار نکرده جز موهات
از پدرت که تازه خاک ات کرده
دوست ترت ندارم که!
چرا با مرگ ولت کنم؟
پیرتر از آنم که لم بدهد کاناپه
تا آواز بخواند یکی به جات
و چای بریزد صداش
ولت کرده ام دختر
مثل شوهرت که با گلوله خوابیده
و برای امروز و فردات
امروز و فرداست که بمیرم
با ضجه هات عکس یادگاری ... به یاد داری نگرفتیم؟
و باد که دامن ات را پایین
می خواست دشمن لکنته ی من باشد
تنها جنگ بود که می خواست
«دوستت دارم» نباشی دیگر
نشد!
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید
برچسب : باجور, نویسنده : mkalejsherg بازدید : 210 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 15:18