تازه ترین مجموعه داستان علی عبدالرضایی

ساخت وبلاگ

تخت خواب میز کار من است

عروسک 

دانلود کتاب

رفته بودیم پارک، نشسته بودیم بر نیمکتی چوبی و با هم درد دل می­ کردیم که او را از بغلم قاپیدند و تا آمدم داد بزنم دزد! از روی نرده­ ها پریدند و آن سمتِ خیابان غیب­ شان زد. با چشم­ هایی که مثل آلو خیس خورده باشد، سراغ پاسبانی رفتم که مثل مترسک وسطِ خیابان ایستاده بود، داستان را که شنید، قاه قاه خندید و سرم داد زد!

 _به تو چه!؟ برو خونه بچه!

با صورتی که حالا دیگر با اشک شسته بودمش رسیدم خانه، مادربزرگ فقط گوش کرد، نشنید! نه مادر، نه پدر که تندیس بی تفاوتی­ ست هیچ­کدام برای پیدا کردنش جایزه تعیین نکردند، به روزنامه­ ها آگهی ندادند.

حتی بعدها که بدون پا، بدونِ دست، جسدِ پاره پاره­اش جلوی خانه، کنار کیسه­ های زباله پیدا شد، جز من که با او بزرگ شده بودم، کسی برایش گریه نکرد. حتی مادرم، که از روی تابلوی مونالیزا آفریده شد، حاضر نشد یک روز مدرسه ­ام را تعطیل کنم برای عزاداری. واقعن حال خوبی نداشتم، مشاهده­ ی اندام پاره پاره­اش جلوی در، آن هم درست وقتی که از مدرسه برمی­ گشتم فاجعه بود. درد داشت در صورت نحیفش ترک برمی­ داشت و در گوشه­ ی چشم­ های گود رفته­اش دو قطره اشک یخ بسته بود. آرام بغلش کردم، لب­های وامانده ­اش را با بوسه بستم، سیاهیِ دورِ چشمانش را با نوکِ زبانم گرفتم اما هر چه پلک­ هاش را هم می­ آوردم، دوباره باز می­ شد و به حالتِ قبلی برمی­ گشت، پس هنوز زنده بود، می­ خواست نگاه کند، مثل رویا که پا ندارد یا لیلا همکلاسی پارسالم که دست نداشت می­ خواست زندگی کند اما ممکن نبود، نیست، کسی به ما اهمیت نمی­ دهد.





 

سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 13:40