دانلود کتاب
رفته بودیم پارک، نشسته بودیم بر نیمکتی چوبی و با هم درد دل
می کردیم که او را از بغلم قاپیدند و تا آمدم داد بزنم دزد! از روی نرده ها پریدند
و آن سمتِ خیابان غیب شان زد. با چشم هایی که مثل آلو خیس خورده باشد، سراغ
پاسبانی رفتم که مثل مترسک وسطِ خیابان
ایستاده بود، داستان را که شنید، قاه قاه خندید و سرم داد زد!
_به
تو چه!؟ برو خونه بچه!
با صورتی که حالا دیگر با اشک شسته
بودمش رسیدم خانه، مادربزرگ فقط گوش کرد، نشنید! نه مادر، نه پدر که تندیس بی
تفاوتی ست هیچکدام برای پیدا کردنش جایزه تعیین نکردند، به روزنامه ها آگهی
ندادند.
حتی بعدها که بدون پا، بدونِ دست، جسدِ
پاره پارهاش جلوی خانه، کنار کیسه های زباله پیدا شد، جز من که با او بزرگ شده
بودم، کسی برایش گریه نکرد. حتی مادرم، که از روی تابلوی مونالیزا آفریده شد، حاضر
نشد یک روز مدرسه ام را تعطیل کنم برای عزاداری. واقعن حال خوبی نداشتم، مشاهده ی
اندام پاره پارهاش جلوی در، آن هم درست وقتی که از مدرسه برمی گشتم فاجعه بود.
درد داشت در صورت نحیفش ترک برمی داشت و در گوشه ی چشم های گود رفتهاش دو قطره
اشک یخ بسته بود. آرام بغلش کردم، لبهای وامانده اش را با بوسه بستم، سیاهیِ دورِ
چشمانش را با نوکِ زبانم گرفتم اما هر چه پلک هاش
را هم می آوردم، دوباره باز می شد و به حالتِ قبلی برمی گشت، پس هنوز زنده بود، می خواست
نگاه کند، مثل رویا که پا ندارد یا لیلا همکلاسی پارسالم که دست نداشت می خواست
زندگی کند اما ممکن نبود، نیست، کسی به ما اهمیت نمی دهد.
سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2"...
ما را در سایت سرمتن :گفتاری در باره "فایل شعر2" دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mkalejsherg بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 13:40