تو را دوست دارم چون نان و نمک چون لبان گر گرفته از تب که نیمهشبان در التهاب قطرهای آب بر شیر آبی بچسبد!تو را دوست دارم ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضاییکالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگرامى کالج شعر منتشر مى شود,شعری,از«ساریا,ابرا»,عبدالرضایی ...ادامه مطلب
مرزهاى جهاناند بیست و سی سر … باز اگر بمیرد پادگان یک اعظم از پدر نمىروید ممد چه میگوید که گردش گوینده در رادیو توی حیاط پادگان بى اعتبارىِ دشنامِ است روى تانکر آب؟ بى فکر اعظم بخواب ممد که آتشفشان کبیریست اصغر جامانده در دوربین توی حیاط پادگان زیر آفتاب اجارهاى ممد کجاست؟ دوربین چه مىگوید؟ که بیست و سی سر در یک محله مادر جا… فشا… مىکند در فکر ممد که اعظم نمىداند؟ ممد از چه مى,بنایی ...ادامه مطلب
چشم چمدان من استچه مىداندکه تو را میبردبى آنکه رفته باشى بی آنکه مجال کنم جا دادهام جوانیات در تبعیدکه پا از گلیم درازتر نکنی برنگردىو ماندنات را لندن گرو بگیردچشم چماق ماندن استچه مىداند! , ...ادامه مطلب
تَنگ است تُنگو دریا که در خانه ریختروی میزی نشست خوشمزهکه اشک بریزد آکواریومروی دستهااین قلابهای طولانیو دندانهاکه تیز شدهاند مثل نهنگوقتی که میافتد به جان ساحلتا خودکشی کند کلمهمأمن هیچ کسی نیست دریاکه جز هلاک نمیکندغرق میشویمماهی در آبو ما در خشکیپس نهنگاین تلاش ستودنیبه ساحل میزند برای چی؟ , ...ادامه مطلب
مدیون آنانی هستم که عاشقشان نیستم این آسودگی را آسان میپذیرم که آنان با دیگری صمیمیترند با آنها آرامم و آزادم با چیزهایی که عشق نه توان دادنش را دارد و نه گرفتنش دم در چشم به راهشان نیستم شکیبا تقریبا مثل ساعت آفتابی چیزهایی را که عشق در نمییابد میفهمم چیزهایی را که عشق هیچ گاه نمیبخشد می, ...ادامه مطلب
جوهری که خط خطیام کرده در حال ماسیدن است و یخی که کردهام آن زیر در حال آب آبی که میشوم نزدیکتر از غروبم و خورشید که پاشنه درآورده از خانه پناهندهایست بیاقبال دوزانو نشسته روبروی گرسنگی و روغن که التماس این شکمپاره میکند ریخته توی دفترم درشتتر مینویسدم اینبار تابه را خط نزنید چقد, ...ادامه مطلب
تنهایی نه شباهتی به آرام شبِی دلچسب در خانه دارد با کرست کمر آبی لاجوردی بر تن و خوش آغوشی در بَر و نه کوپه ی خواب ِ قطاری را میماند در سفرِ شاد و فارغش از میان ِ منظرههای به غایت دلگیرِ خانههای کوچک ِ زمینی و نه هرگز تنهایی شاهزاده خانم مردهای را میماند بر تختی میلهای احاطه شده در سوسوی, ...ادامه مطلب
اداره مسکن نیست. اتحادیه ی ِ مستأجران نیست. خانه ای در جهنم است. اما من پنجره ام را رو به تنهائی می گشایم. برحاشیه تنهائی می ایستم و ُ به تو می نگرم. و تو در من مثل آتشی روی آبشار. اینهمه جمعیت ِ شهرهای ِ گمشده اینهمه همسایه های ِ با خاک یکی شده و حالا این یکی که می درخشد چنین من مستأجری بدون ِ ورو, ...ادامه مطلب
“قرار”_ شعری از سمیه ابراهیمی :: وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی وبلاگ کالج شعر علی عبدالرضایی کالج شعر عبدالرضایى، سازمانى شعرى و شعورى ست که در آن حدودپنج هزار تن از نویسندگان مستقل معاصر، به ویژه شاعران و منتقدان جوان عضویت دارند و مطالب شان در رادیو کالج، مجله فایل شعر و گروه تلگرامى و اینستاگ, ...ادامه مطلب
چقدر در نبوددر خانهی هر که دیگر نرفتمجاماندمهر کدام از اودریاییست که از شب عمیقتراز شب عمیقتر دریاییهمیشه در چشمهایش غرق شد و هیچکسهیچکس نبود نجاتم دهدهر جا که گفتم کمککم آوردندو هر جا که گفتمکمکم از حال رفتمکه فردا بیایدهنوز هر جا که می رومیکی میکند دنبالمکه مو نمیزند با منیکی که عین اویا, ...ادامه مطلب
تابلو تابلویی که لعابش رفته باشدو با طرحی نیمه کارهاز در بزند بیرونبعد هم دختری رنگ و رو رفته قرض بگیرمآویزانکه بنشیند در این چارچوبقبل از تکامل این دو نفربعد از کامل شدنتبرمىخورد به این شش دانگ دلو طرحی که از تو در سر دارممیریزد از دیواردر هوای نمور اتاق جیغو با تو در راهرو فرار میکنددزدیرنگی نمانده باقیکه این تابلو بگیرد , ...ادامه مطلب
عاقبت از پس خودم هم برآمدم آدم با انگشت زنده ماند البته انگشت هم توی چشم آدم زنده ماند برای حمایت از انگشت از دور برای همه دست تکان دادم از دور که می شود به هر چیز احترام گذاشت گاه ی دلم خواست با شما بیایم پایین گاه ی که موهام گیر کرد به سقف دهنم ومشغول قورت دادن شد مشغولیت ذهنم داشت تمام می شد نمی, ...ادامه مطلب
دو شاخه در دلمو شادیام توی شارژ به صد که میرسدبرق از سر زنی میپردکه مثل شاتره زیر دستریز ریزم می کندو میریزدم در آشی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
هر چیز نهایتی دارد نهایت قلکهای پنج ده سالگی تفنگیست که آب می خورد از خشاب نهایت جنگ حتى حماقتیست در لباس کابل دینامینی لاى پاى بودا و تفنگیست بر پیشانی غزنی که سرش نمیشود با شقیقه بازی کند یا کودکی ادامه مطلب, ...ادامه مطلب